- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
مردم دیده به هـر ســو نگـرانـند هـنوز چشم در راه تو، صاحب نظـرانند هنوز لاله ها، شعله کش از سینۀ داغند به دشت در غمت، هـمدم آتش جـگـرانـنــد هنوز از سـراپـردۀ غیبت خبرى بـاز فـرست که خبــر یـافتگـان، بىخبــرانند هـنـوز! آتشى را بـزن؛ آبى به رخ ســوختگـان که صدف سوز جهان، بد گهرانند هنـوز پــرده بـردار! که بیگــانه نبیند آن روى غـافل ازآینــه، این بى بصرانــنـد هنـوز ره روان در سفـر بادیه، حیــران تــوأند با تو آن عهـد که بستـنـد، بر آنـنـد هنوز ذرّه ها در طلب طلعت رویت، با مـهـر همچنان تـاختــه چون نو سفــرانند هنوز سـحـر آموختگــانـند، که با رایت صبح مشعـل افروز شب بى سحـرانـند هنــوز طاقت از دست شد،اى مردمک دیده !دمى پرده بگشـاى! که مردم نگــرانند هنــوز
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
این جــا کسی بــرای تو جـا وا نمی کنـد این خــاک احــتـرام به دریـا نـمی کــنـد شهر پُر از هوی، نفســم را گـرفته است این جــا کـسی هــوای مسیـحــا نمی کند دنیا مرا برای خودش خواست ای رفیق شــیطــان که فکــر آدم و حـوا نمی کند پای تو کم کسی زخودش دست شسته است این جــا کسی مسافـرت از ما نمی کند نامت برای رفع بــلا روی تــاقچه است ورنــه کـسـی نـگـاه بـه آقــا نمــی کــند از سیـر چــشم های تو فیضی نمی بـرد قـومــی کــه میــل عـالـم بــالا نـمی کند شب های عـاشقان چقــدرطول می کشد ما را جــدا ز خــود شب یــلـدا نمی کند خون میخوریم و شکر خداوند می کنیـم با مــا فـراق بهتــر از این تـا نمــی کند
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
ای جان ما فدای تو یا فــارس الحجاز! ای دیــده جای پای تو یا فارس الحجاز در کـام مـرگ نــاز به آب بــقـا کــنــم میــرم اگر برای تو یـا فــارس الحجاز دنیا در انتظار و جهان گوش سر به سر تـا بشنــود نـدای تو یا فــارس الحجــاز تو فارس الحجاز و حجاز تو چشم ماست گـردون بوَد سرای تو یا فارس الحجاز کی میشود که ازحرم آید به گوش خلق آوای دلـربــای تو یا فــارس الحجــاز؟ بــاز آ که بـشنــویــم سـرود وصـال را با لحـن جان فـزای تو یا فارس الحجاز پا در رکاب کن که کند شیعه رهبــری در ســایــۀ لـوای تو یا فــارس الحـجاز بازآ که باز چـاک شود قــلب رود نیـل با معجــز عصای تو با فــارس الحجاز جای تو خالی است و همه عالم است پُر از کثــرت عطــای تو یا فارس الحجاز «میثم» دعــا بـرای ظهـور تـو میکند در ســایــۀ دعــای تو یـا فارس الحجاز
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
چشمــم به انتـظـار تو تـر شد نیــامدی اشكــم شبـیـه خـون جگـر شــد نیامدی گفتم غـروب جمعه تو از راه میـرسی عـمــرم در این قـرار به سرشد نیامدی تا خواستم به جـادۀ وصل تو رو كـنم غــفـلت مرا رفــیــق سـفـر شد نیـامدی درمسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست بـی قــبله هر نمـاز به ســر شد نیامدی این نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد روز و شبــم به لــغـو سپـر شد نیامدی رسوایی گدای تو از حـد گــذشته است عــمرم به هـر گــنـاه هـدر شــد نیامدی از ما گناه سـر زد و تو شــاهدش شدی دیـدی دلــم به راه دگــر شــد نیــامــدی خسران زده كسی ست كه ازیارغافل است بـی تــو دعـا بـدون اثـر شــد نیــامــدی از ما كه منـفـعـت نــرسیــده برای تـو هر چه ز ما رسیــده ضـرر شد نیامدی گـفـتـیــم لا اقـل سر افـطـار مـی رسی دیـده به راه مانــد و سحــر شـد نیامدی
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
بیا که دیده حرام است بی تو دیـدارش بیا که دل شده خون در فـراق دلدارش بیا که دین چوعلی مانده استخوان به گلوی بیا که رفته حقیقت به دیده گان، خارش عـلـی که زادگـهـش بوده دامن کـعـبه هنوز میـرسد از این جماعت، آزارش به غـربـت حـرم و خـانـۀ خـدا بـنـگـر که نام قـاتل زهراست؛ نـقش دیوارش حرم غریب و تو مظلوم، شیعه ات تنها سرشک تو است که ریزد ز چشم خونبارش هنوز کعبه سیه پوش مادرت زهراست هنوز اشگ حرم می چکد به رخسـارش بیا و داد عـلی را از آن خـطیب بگیـر که بغـض آل علی می دمد ز گفتـارش حرم گریست در آن شب که جدّ مظلومت زمکّـه رفت برون با تـمامِ انـصـارش بیـا که بیـت به دور سرت طـواف آرد بیا که کـعـبه شود با تو، تازه دیـدارش زمـهر آل عـلـی دل نـمی برد «میثم» اگــر بُـرنـد زبـان و کِـشـند بـر دارش
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
از آن زمان که داغ تو بر دل نشانده ایم از دیده جای اشک فقط خون فشانده ایم یک تار موست فاصلۀ بین ما و مـرگ تنها به شـوق دیـدن تو زنـده مــانده ایم شب ها گذشته است که درخواب دیده ایم این دست را به دامن دلبـر رسانده ایم از لحظه ای که شـامل مهـر تو شـد دلم هرکس به جز تو را ز دل خویش رانده ایم وقتش شده که پا به دو چـشمان ما نهی گـرد و غبـار ز آیـنـۀ دل تـکـانــده ایـم یا لـیــتـنـاست زمـزمـۀ صبـح و شام ما از کــاروان خـون خـدا بـاز مــانده ایـم تا جان به پیکـر است فـدایـی رهبــریـم این درس در کلاس ابالفضل خوانده ایم
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
این هــفــتـه هم گــذشت، تو اما نیامدی خـورشید خــانوادۀ زهــرا، نیــامــدی صبحی کنار جاده تو را منتظــرشـدیم آمــد غــروب، رفت و تو آقـا نیــامدی
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
کاش بر خیمۀ سبــزت گــذرم می افتـاد کاش برصورت ماهت نظــرم می افتاد کاش از چشم تر تو دو سه قـطره باران پــسـر فـاطمه بــر چـشم تــرم می افتاد کــاش در لحظــۀ تــاریک گنـاهان آقــا مُـرده بودم به خــدا بال و پرم می افتاد کاش ازسوی تو ای صاحب ما یک قرعه گــریه و نالـه به وقت سحــرم می افتاد کاش آن روز که درکرب و بلا میباشی لحظه ای هم گــذرمن به حرم می افتاد کاش هرجمعه که میشد،فقط ازعشق خودت فکــر دنبال تو گشتن به سـرم می افتاد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
بیا كه دیــده ام از انتظار لبریــز ست كویرسینۀ تـفـتـیده ام عـطش خیــزست به باغ عاطفه عطر نگاه تو جـاریست مشام جـان ز شمیم تو عطر آمیز ست
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
بــرای دیـدن رویت دلـم مـهــیّـا نـیــست میان صحن دو چشمم برای تو جا نیست ز بس که خانـۀ یاران به رنگ دنیـا شد دگربرای تو جایی به غیر صحرا نیست طـبـیـب گـونــه تـو درد مـرا نـشـانـم ده کسی که درد نـفـهمــد؛ پی مـداوا نیست برس به داد دل من که بی کسی سخت است اگر چه مثل تو مردی غریب و تنها نیست هر آنکه عشق تو دارد همیشه آرام است کسی که بندۀ یار است اسیـر دنیـا نیست شبیه صوت غریبی که روی نی میخواند صدای غـربت ما را کسی پـذیــرا نیست شــفــیـع هر دو جهـانــم کــه هـمّتـم داده به تار موی تو سـوگند غیر زهرا نیست
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
دلم خوش است که عمری به پای گل خارم مبـاد آن که بـرون افـکـنی ز گـلـزارم چگونه یـار بخـوانم تو را که می بینم تو خوب تر ز گل استی و من کم از خارم دو قطره اشک خجالت،هزار کوه گناه کـرامتـی که همین است جنس بـازارم محـبـت تو نیـایـد ز سیــنـه ام بـیـرون اگـر کُـشنــد به تـیـغ و کِـشند بـر دارم به چـشـم پادشهان نـاز می کــنـد پـایـم که خـاک راه غـلامان حضرت یــارم به حشر هم که برانی مرا زخویش هنـوز از این که نام تو بُـردم به تو بدهکـارم پُـر از توأم به تهی دستی ام نگاه مکن مگو که هیـچ نـدارم، ببین تـو را دارم تـو و رفـاقت من حیـف، حیـف از تـو من و محبـت تو، خـواب یا که بیـدارم شراره ای بزن از سوز خویش بر جگـرم کــز این شـراره بـسـوزد تــمـام آثـارم به نارعشق تو یک عمر سوختم مگذار دوبـاره روز قـیـامـت بـرنــد در نـارم
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
جان رامپرس با غم هجران چه می کند با تیـغ تــیـز پیکـر عــریـان چه می کند مستـانــۀ غمت مِـی جـنـت نمیخــورد سرگشتـۀ تو با سر و سامان چه می کند بودیم خــاک و با نگهـت کــیـمیا شدیم بنگر به ذره، مهـر درخشان چه می کند از ابر لطف توست که سرسبز ماندهایم در این کــویر تَفزده،باران چه می کند ای صد بهــار از تو شکــوفـا بیـا بـیـا بـاد خــزان ببـیـن به گلستان چه می کند پرسیدهای که دوست زدشمن چه میکشد هیــچ آگهی فـراق تو با جان چه می کند ای منتظر بیا و نظر کن که داغ هجــر با لالههــای ســوختــه دامان چه می کند درحسرت تو دربدری شد نصیب خضر ورنه به سیــر کـوه و بیابان چه میکند دست نیاز بهسوی تو دارد وگرنه نوح با زورق شکستــه به طوفان چه میکند ازلـوح دل نشویــد اگر گــرد معصیـت این حلقه های اشک به دامان چه میکند آشفته خاک راه توبــاشد بیـا ومـپــرس این مور زیر پـای سلیــمان چه میکند؟
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
از پــرتـو جــمـال تـو نــور آفريـده انـد وز صوت دلـنشين تـو صور آفريده اند غم را بـراي هجر تو، بر بزم وصل تو عشق و صفا و شادي و شور آفريـده اند شــرمـنـده ام ز ديــدن رويت ولــي بـيا آخـر تـو را بـراي ظـهــور آفــريـده اند در كف كلاف جان بُوَد و هستم اميدوار دانـم تـرا چــو رب غـفــور آفــريـده اند هر جا که یادِ روی تو باشد بهشت ماست از نـام تو شـراب طهـور آفــريــده انــد خورشيد هم به گرمي و نوراني تو نيست كـز ذره ای ز فيض تـو هــور آفريده اند يك ذره از صلابت و صبرت گرفـته اند تـا واژه ای چـو سنـگ صبـور آفريده اند بـهـــر نـمــايـش تــقـــدّس تــو يــقـيــــن مكــه، مــديـنـه، وادي طـور آفـريـده اند تا آنـكه مردمان بـه كلامت شوند خـبــر انجيل و مصحف و تورات، زبورآفريده اند عمـری نشسـتـه سائل دلخـون به انتظار کـو را بـرای فیـض حضور آفريده اند
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
هـوای سیـنه ام تنـگ است، برگرد نفس بی رنگ بی رنگ است، برگرد زمین روی مدارش نیست، انگار.. دو تا پای زمان لنـگ است، برگرد میان خوب و بد تشخیص سخت است جهـان لبـریز نیـرنگ است، برگرد تو دریـایـی تـریـنـی و پــس از تــو دل دریـا بــد آهــنـگ است، برگرد در ایـن بـازار داغ دیـن فـروشــی تـمــام زنـدگی نـنـگ است، برگـرد در ایـن ایـام دلـگــیـــر و مــوازی جهـان بی تو چه دلتنگ است، برگرد دقــیـقـاً مــثــل عـصـر جـاهـلـیــت خـدا هم تکّه ای سنگ است، برگرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
بیــا که بی رخ تو طاقــتـی نـدارم من به غیـر دیــدن تو حـاجــتـی ندارم من گــل همیشه بهـارم تو هـستی و بی تو به سِیر باغ و چمن رغبــتی ندارم من به غیر نقش ولای تو از ازل ای دوست به لــوح سینۀ خـود زیـنــتی ندارم من تمام عزت من از طفیل مهــر شماست بــدون مـهــر شمـا عـزتـی نــدارم من از آن زمان که مـرا با تو آشنــا کردند بـه غــیـر بندگــیت عـادتــی ندارم من تویی که مـحـرم راز دل غــریب منی به جـز تو با دگری صحبتی ندارم من گذشت عمر من و چشم من به ره مانده بــیـا امـیـد دلــم فــرصتــی نــدارم من اگر چه من ز گنــاهم دل تو را خستـم اگـر چه غیــر ریــا طاعتی نـدارم من به جان فاطمه هرگزمران مرا زین در که غـیــر تو به کـسی الفتی ندارم من مـرا به رسم غــلامی قبول کن مـولا اگــر چه روسیه ام، قــیمتی ندارم من «وفائیم» من و بر عشق تو وفــادارم اگـر چه در خور تو خدمتی ندارم من
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
به گریه های بدون صدا دلم تنگ است قسم به نـدبـۀ «آقا بیا» دلـم تـنگ است ستـاره می چکـد از خلـوت شبـانۀ من به وسعت همۀ گریه ها دلـم تنگ است شکسته بـال و پرم در هـوای دلـتنگـی قفس نشین شده ام بی تو تا دلم تنگ است تو نیـستی متعلـق فقـط به خـوبــان که شبی به خلوت من هم بیا دلم تنگ است به حلـقـه های ضـریـح مجـعـد زلـفـت گـره زدم دل سرگشته را دلم تنگ است چه می شود که شبی میهـمانـتان بـاشم برای خـیمۀ سبـز شما دلـم تـنـگ است شبیه عطر بهشت است عطر سـردابت برای خانه تان، سـامـرا دلم تنگ است قـسـم به پـرچـم مشکـی روضـۀ ارباب برای دیدن کـرب و بـلا دلم تنگ است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
زبـان الـكن من قـاصر از بيـان فـراق چه گويمت كه چه كرده به من زمان فراق هرآنچه درد و بلا در جهان وهستي بود نشـسته بر تن و جانم ز كـاروان فراق حبيب من نظری كن كه دل شود آرام چه ميشود كه ببينـم شبـي خـزان فراق ربوده صبر و تحمل ز جان و دل يكسر همان دمي كه رسيده به من اذان فراق هميشـه در نـظـرم يـاد تو تــسـلا بـود اميد من كـرم توست در آسـمان فراق بيا و كن تو قبولم به صبر و درد و الم شـوم رفـوزه به آني در امتحـان فراق ببین که خسته ز عصیانم و غمین از هجر عزيـز فـاطمه لطـفي به خستگان فراق يگانـه منجي عـالم نـگـر كه دل مُـرده از آن زمان كه بنوشيده شوكران فراق يقـين كه لـطف تو بر سائلت شده شامل وگـرنـه من نَـبُـدم لايـق جـهــان فـراق
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
بدون تــرک گنـه انتـظار بی معـناست امیــد دیــدن روی نـگـار بی معنـاست تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است بدون فیض سحر درک یار بی معناست دگــر به دوری آقــا نمــوده ایم عـادت و گر نه بر دل مجنون قرار بی معناست خزان عمـر رسید و بهــار ما نــرسید بدون تو گـل نرگس بهار بی معناست بهــای زنـدگی مــا رضایت یـار است و گر نه گردش لیل و نهار بی معناست برای مـستی دل میکـشیــم نــاز تو را میان میکــده داد و هــوار بی معناست پــیالــه ام شده خالی ولی یـقـیــن دارم گــلایه در حـرم سفره دار بی معناست سلام بر شهدایی که بی نشــان رفـتـند برای عاشق زهـرا مــزار بی معناست بــیــا و خـرج زیــارت به ما بـده آقــا بــراتِ دیــدن کـرب و بـلا بــــده آقـــا
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
یک شب رسد که شام فراقت سحر شود خورشید عارضت، ز حرم جلوهگر شود با طـول غـیـبـتـت، نشـود کـم امیــد ما این روزگــار تلخ، زمــانـی به سـر شود گردد ز کعبه، بانگ انا المهدیات بـلند یــکدم جــهــان ز آمدنت با خــبـر شود آیا شود که بگذرد این روزگــار تلــخ؟ آری شود، ولیک، به خــون جگــر شود از گــریــۀ زیــاد، شود اشکِ دیـده کـم زین گــریــه، اشــک دیدۀ ما بیشتر شود روزی به بحر رحمت حق، غرق میشوم کـاین سیـنه پیش تیــر بــلایت سپـر شود آمینی از تو، کــار هــزاران دعـا کــند دستی گــشا، و گــرنـه دعــا بی اثر شود تا بشکنیــم، فـرق بتــان را، خلیــل وار هر مشت ما به روزظهــورت، تبــرشود پــروانــهوار دور سرت گــردد آسمـان خــورشید بر تو پــرچم فتح و ظـفر شود یک عمر با دعــای فـرج زنده ماندهایم میـثم دعا کن این شب هجران سحر شود
: امتیاز
|
مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کدام جمعه، دعـا مستجــاب خواهد شد؟ مسیح عـاطفه پــا در رکـاب خـواهد شد کـدام جمعــه ز عـطـر بهشتیِ گـل یـاس بهار، غـرق شمیــم گـلاب خـواهـد شد؟ کدام جمعه شود بخت عـاشقان، بیــدار؟ و چشم فـتنۀ عـالم به خـواب خـواهد شد کدام جمعه، خدایا! ز فیـض گریـۀ شوق بهار و باغ و چمن، کـامیاب خواهد شد؟ کدام جمعه ؛ بگو «یـا محـوّل الاحوال»! در آسمان و زمین، انـقـلاب خواهد شد؟ جـمالِ روشن آن ماهِ پــشتِ پـردۀ غـیـب کدام جمعه، برون از حجاب خواهد شد؟ کدام جمعه به خورشید میخورد پیـوند؟ و بعد از این همه ابر، آفتاب خواهد شد هزار جمعــه دعـای فـرج به لب داریـم کدام جمعه، دعـا مستجـاب خــواهد شد؟
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
بیا كه دستِ زمین را به آســمان بــدهی به جسمِ مُردۀ این روزگـار جــان بدهی دوباره جمعه ای آمد كه بازبی توگذشت بگو ز مــأذنــۀ كعــبه كِی اذان بـدهـی؟ بیا كه خُلقِ عــلی را و خویِ زهــرا را نشان به مردم دنــیا به این جهـان بدهی ببین كه دستِ دل از دامنِ تو كوتاه است بیا كه دامــنِ خود را به دستــمان بدهی همــیــشه تشنۀ لطف و گـرســنۀ مِهریـم نـگــاه كن كه به ما باز آب و نان بدهی اگرچه پیشِ تو بد قول و بد حساب شدیم برای جبــران كـاش باز هم زمان بدهی زبـانِ ذكــر نـداریم مــا؛ خــودت بــایــد بــرای بردنِ نامت به مــا زبــان بدهـی
: امتیاز
|